گلي خوشبوي در حمام روزي ......رسيد از دست محبوبي بدستم
بدو گفتم که مشکي يا عبيري .......من از بوي دلاويز تو مستم
بگفتا من گلي ناچيز بودم ...........وليـــکن مدتي باگـــل نـشستم
کمال همنشين در من اثر کرد ......والا من همان خاکم که هستم